مـــــراد
خوب که خیس شدم از بارانِ بغضِ
خویش
خودم را عاشقانه تر از پیش
صدا زدم :
مـــــــــراد
و باز پاسخ از دهانِ تو شنیدم !!
تو کیستی که بر تمامیت من
همیشه حمیـّت خویش را
انگشت می زنی ؟
حتا زیر آسمانِ اشکهای من
گونه های سرخ تو
خیس می شوند
تو کیستی؟
که دلم می خواهد
تا فرصتی فراهم هست
با خودم آشتی کنم
شاید هنوز ردِ پای اسبم را
کوچه های «چنگیز قلعه » گواهی دهند
می خواهم با خودم آشتی کنم.